تنها عشق

سوختن قصه شمع است ولی‌ قسمت ماست شاید این قصه تنهایی‌ ما کار خداست آنقدر سوختم با همه بی‌ تقصیری که جهنم نگذارد به تنم تأثیری

تنها عشق

سوختن قصه شمع است ولی‌ قسمت ماست شاید این قصه تنهایی‌ ما کار خداست آنقدر سوختم با همه بی‌ تقصیری که جهنم نگذارد به تنم تأثیری

ایمیلی به خدا

 

 

 

 

 

 

سلام ,خدا جان , حرفهایم را توی نیم ساعت باید براتان بنویسم
خودتان میبینید که برای پیدا کردن هر کدام از حرف ها روی این صفه کلید چقدر عرق میریزم
خداجان , از وقتی پسر همسایه پولدارمان به من گفت که شما یک ایمیل داری که هر روز چکش میکنید هم خوشحال شدم , هم ناراحت.
خوشحال به خاطر اینکه می توانم درد دلم را بنویسم و ناراحت از اینکه ما که توی خانه مان کامپیوتر نداریم.

...

ادامه مطلب ...

ساقیا

 

 

 

ساقیا 

 

 

ساقیا امشب نشانت میدهم ؛هرچه ناپیداست من امشب نشانت میدهم

دوست دارم بدانی شرح پریشانی من؛ ساقیا یارم کجاست آن را نشانم میدهی؟

کو کسی را که من دیوانه اش بودم شبی؛ ساقیا رسم رفاقت را نشانش میدهی؟

او مرا بگذاشت با تنهایی های سوت و کور؛ ساقیا تنهایی را آیا نشانش میدهی؟

دوستش دارم لیک دردلم جرات گفتن نیست؛ ساقیا امشب به خوابش شرح حالم می بری؟

قلبم از اوست ولی زیر پایش بشکست ؛ساقیاقلب شکسته ام را ز یادش می بری؟

آه ای قلب شکسته باز گرد تو سوی من؛ ساقیا فکر فراغش را ز یادم می بی؟

باز امشب من بخفتم با غم و اندوه او ؛ساقیا امشب ز حالم سوی او آیا نشانی می بری؟

ادامه مطلب ...

خیانت تلخ عشق

 

 

 

نفس عمیق کشیدم و دسته گل رو با لطیف ترین حالتی که می شد توی دستام نگه داشتم هنوز یه ربع به اومدنش مونده بود نمی دونستم چرا اینقدر هیجان زده ام به همه لبخند می زدم
آدمای دور و بر در حالی که لبخندمو با یه لبخند دیگه جواب می دادن درگوش هم پچ پچ می کردنو و دوباره می خندیدن اصلا برام مهم نبود من همتونو دوست دارم همه چیز به نظرم قشنگ و دوست داشتنی بود دسته گل رو به طرف صورتم آوردم و دوباره نفس عمیق کشیدم چه احساس خوبیه احساس دوست داشتن به این فکر کردم که وقتی اون از راه برسه چقدر همه آدما به من و اون حسودی می کنن
و این حس وسعت لبخندمو بیشتر کرد
تصمیم خودمو گرفته بودم , امروز بهش می گم , یعنی باید بهش بگم
ساعتمو نگاه کردم : هنوز ده دقیقه مونده بود........

ادامه مطلب ...